اینها مردمان سرزمین مناند، حامی و آماده نبرد!
تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۱۱۲۴۱۷
خبرگزاری فارس/ کرمان: همه ما تجربه خونین شدن دستوپای کودکان را داریم، یا فرزندانمان یا فرزندان اطرافیانمان در حین بازی یا هنگام پوست کندن میوه و غیره دست خود را بریده و جیغشان فضا را پر کرده است.
اگر در اعماق افکارمان را بگردیم و به کودکیِ خودمان هم نظری بیفکنیم، خاطرات این چنینی روی ذهن و زبانمان مینشینند و یادآوریشان تمام تنمان را به لرزه ریزی میاندازد تا حدی که چشم میبندیم و از افکارمان فرار میکنیم!
دیدن خون به هر اندازهای که باشد، کودک را به وحشت میاندازد، هر چقدر روند قطع شدن آن بیشتر طول بکشد، صدای گریه کودک هم بلندتر میشود، خودش را مثل گنجشکی به این طرف و آن طرف میزند و دائم روی زخم سرک میکشد و جیغ میزند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
از آخرین باری که این صحنه را دیدم چند ماهی میگذرد، سرگرم خبر شدم و تمرکزم را روی متنی گذاشته بودم که ناگهان صدای گریه بلندی از حیاط برخاست.
یک جیغ غیرعادی که ثانیههای اول مغزم را از کار انداخت و دستوپایم را گم کردم، حیرتزده چشم به بیرون دوختم و برادرزاده ۶ سالهام را دیدم که انگشتش را نگاه میکند، داد میزند و به سمت اتاق میدود!
وقتی دستش را میشستم و تمیز میشد، صدایش هم قطع میشد اما دوباره که خون بیرون میزد، داد زدنش هم بر میگشت! در نهایت چشمهایش را محکم گرفتم و دستش را چسب زخم زدم.
سرش را بلند کرد و در حالی که چانهاش از ترس و بغض میلرزید و چشمانش پر از اشک بود، پرسید: زنده میمونم؟
آن روز از سؤوالش خندهام گرفت اما چند ماه بعد وقتی در یک ویدئو تقریبا همین سؤوال را از زبان کودک فلسطینی که آن هم در میان اشک و جیغ، از دکتر میپرسید، من زندهام؟ به این نکته رسیدم که این بچهها درکی از مرگ و زندگی ندارند.
جیغهای ممتد و گریههایی با اشکهای از پهنای صورت دخترکان و پسرکان فلسطینی دائم مرا به همان روز میبَرَد و پاسخی که در جواب جملهام شنیدم، سخت به آشوبم میاندازد.
وقتی در جواب سؤوالش گفتم: چند دقیقه دیگه خوب میشه، ولی یه پسر شجاع وقتی یه ذره خون دید اینطوری گریه نمیکنه و او هم گفت: «من تو کل دنیا فقط از خون میترسم.تازه! همه بچهها از خون میترسن، طاها هم از خون میترسه، یه روز هم تو پارک یه دختر کوچولویی دستش رو برید خیلی ترسید! منم داشتم خاک بازی میکردم دستم سوخت و خون اومد، ترسیدم دیگه!».
حالا مدتیست روی همین جملهاش ماندهام ... «همه بچهها از خون میترسند!»
چرا این روزها هیچ کس این جمله را جدی نمیگیرد، کسی در این دنیای بی در و پیکر نمیتواند گلوی این غده سرطانی را بگیرد و بچهها را از حوض خون بیرون بکشد؟
سردمداران غرب کارشان همین است، خفقان میگیرند و کار را به نفع خودشان پیش میبرند، اما دنیای اسلام کجاست!
پاره تن اسلام درد دارد، داغدار است، فرزندانش یکییکی فانوس میشوند و به آسمانها میروند، ملتهای مسلمانان اما آه میکشند و اشکشان جاری است.
حالا اما وقت خشم است، وقت حضور در خیابان، مثل همین کاری که کودکان کرمانی کردند، دست پدران و مادرانشان را گرفتند و برای ابراز همدردی آمدند.
شاید زیاد معنا و مفهوم همدلی را ندانند، اما همین که دوست دارد پرچم فلسطین را به دستش بگیرد و آن را در کنار پرچم ایران بگذارد، خودش اوج معرفت است، چیزی که هنوز خیلی از سران کشورهای اسلامی به آن نرسیدهاند.
برای راهپیمایی کمی دیر رسیدم، اما دیدن بچههایی که میدویدند تا خودشان را به جمع برسانند، روزم را ساخت و به مردم شهرم بالیدم.
دلم برای کودکی که به همراهش میگفت، یه پرچم ایران بهت بدم، یه دونه فلسطین بهم میدی؟ ضعف کرد.
حتی برای آن پیر زنی که کودکی همراهش نبود، اما با عشق عکس حاج قاسم را بلند کرده و یک کاغذ هم که رویش نوشته بود، فلسطین حتما پیروز میشود، را به او متصل کرده و به سختی آنها را کنار هم نگه داشته بود، افتخار کردم.
آه آن بانویی که پشت سرش گفت: چقدر جایش این روزها خالی است، هم در آن هیاهو گم نشد.
یا آن کودکی که آنقدر سنش پایین بود که شعار مرگ بر اسرائیل را مرگ مرگ اسرائیل تکرار میکرد و صدایش در میان فریادهای طوفانی مردم شهر گم میشد.
وقتی از یک خانم پرسیدم تا حالا دست بچهت بریده؟ بغض به جانش چنگ انداخت و گفت: خدانکنه خار تو دست این بره من روح از دست و پام خارج می شه! بمیرم برای کودکانی که این روزها یا در خون خود میغلطند یا خانوادهشان را از دست داده و کسی نیست هنگام ترس و دردشان آنها را در اغوش بگیرد.
آری! اینها مردمان سرزمین مناند، همانهایی که بیش از چهل روز است هر کاری از دستشان بر آمده برای طفلان در رنج و مصیبت غزه انجام دادهاند، برایشان خون گریستهاند و مظلومیتشان را فریاد زدهاند.
مثل چهل و چند سال گذشته که پا بهپای مسوولان و امامین انقلاب، در مسیر آزادسازی فلسطین قدم گذاشتند.
امروز هم آمدند تا صدای کودکانشان را بلند کنند و بگویند، این بچهها از خون میترسند، آمدند تا صدایشان را به سردمداران کشورهای اسلامی برسانند و بگویند، آماده نبرد باشید، سطلهای آبتان را بردارید و کار غده سرطانی را تمام کنید.
پایان پیام/۸۰۰۶۵/ب
منبع: فارس
کلیدواژه: کرمان راهپیمایی غزه بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۱۱۲۴۱۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عاقبت رؤیافروشی؛ واکنش کاربران شبکههای اجتماعی به ابراز ندامت اشکان خطیبی
اشکان خطیبی که در ایام اغتشاشات ۱۴۰۱ به اروپا رفته بود، حالا در مصاحبهای گفته است: «دیگر توانایی کار کردن ندارد.» او گفته است: «خودم به همه چیز پشت پا زدم... از چیزی نمیخواهم دفاع کنم... نمیخواهم بگویم اشتباه کردیم، چون همه مربوط به پروسه اجتماعی است و همه ارکان اجتماع را درگیر میکنم و من هم بخشی از این اجتماع بودم... در ایران مدیر پردیس سیاسی چارسوق بودم! دو سال پشت سر هم رئیس کاخ بودم. اینها را نمیتوانم انکار کنم... اگر اشتباه کردیم همگی با هم اشتباه کردیم!... زندگی در اروپا کار راحتی نیست؛ به دلیل بیماری C- PTSD تحت درمانم!... از کیفیت کارهایی که در خارج از ایران کردم راضی نیستم... حدود شش سال است روی صحنه نرفتهام... سخت است، واقعاً سخت است. بهای سنگینی دادم و به قیمت از دست دادن خیلی از چیزها، از جمله خانوادهام تمام شد.» این گفتهها با واکنشهای بسیاری از سوی کاربران همراه بود که در ادامه بخشهایی از آن را مرور کردهایم.
سعید ساداتی:
چند ماه قبل مورد اهانت اشکان خطیبی قرار گرفتم، اما وقتی امروز ابراز ندامت و پشیمانی او را دیدم از صمیم قلب از خدا خواستمای کاش شرایطی فراهم شود تا خطیبیهایی که پشیمانند با اخذ تعهد به وطنشان بازگردند. دیدن حال و روز خراب ایرانیها در غربت حال آدمو خراب میکنه.
احمد روستایی:
شنیدن حرفهای اشکان خطیبی کار راحتی نیست. آدم دوست ندارد هموطنش را در این شرایط ببیند. بهخصوص اگر هنرمند باشد و با فیلمهایش خاطره داشته باشی. اینها فریب رؤیافروشی رسانهها و اطرافیانی را خوردند که تصورات ذهنیشان را به اشتباه شکل دادند. اینها را باید تلفات جنگ رسانهای دشمن به حساب آورد.
مهدی غنچه:
بیماری که اشکان خطیبی از آن حرف میزند اختلال استرس است که پس از یک اتفاق وحشتناک ایجاد میشود! کاش به وطن پشت پا نمیزد.
محمد همدانیان:
باید به اشکان خطیبی گفت تو تنها نیستی خیلیها که رفتن به فکر بازگشت هستند، اما روی بازگشت ندارند.
علی فرحزادی:
اکثر اینایی که برای لگد زدن به نظام و خوش خدمتی به امریکا مهاجرت کردن اوضاعی شبیه به اشکان خطیبی دارن. این حرفایی که الان از این آدم میشنویم شامل حال خیلیهاشون میشه! همه چیز داشتن و حالا مالباخته پشیمان! عاقبت رؤیافروشی همینه.
کاربری با نام «تاج»:
خیانت به وطن کاری میکنه از نقش اول سریال، رستوران لاکچری در فشم، مدیریت شرکت، مدیر پردیس سینمایی چارسو، رئیس کاخ جشنواره بینالملل، خوانندگی، آموزشگاه بازیگری به بیماری و تصمیم به خودکشی برسی! و باعث سقوط چندین جوان و نوجوان هم بشی.
هانی برقعی (با تلخیص):
بله آقای خطیبی! وقتی اونقدر مردم ایران رو فقط از پشت شیشههای ماشینهای لوکس دیدین، وقتی کل مردم ایران رو به یکسری که دورتون رو گرفتن تعمیم دادین، وقتی رسانه با فضای مجازی بهتون القا کرد که کار رژیم تمومه و شما این رو باور کردید خب معلومه الان پشیمونی و معلومه که حسرت زندگی گذشته خودت رو میخوری... احسان کرمیها و برزو ارجمندها و اشکان خطیبیها همه دچار یک اشتباه محاسباتی شدن، اونها مردم واقعی ایران رو از شبکههای اجتماعی قضاوت کردند.
کاربری با نام «آدم»:
براندازه نوشته: ۹۰ درصد اونایی که مهاجرت کردن خیلی خوشحال و راضیاند. بعد از ارژنگ امیرفضلی حالا اشکان خطیبی هم به جرگه اون ۹۰ درصد پیوست.
خطیبی: «زندگی تو اروپا کار راحتی نیست... نه بدنم و نه ذهنم دیگه توانایی کار کردن نداره... همه چیز بدتر شده... خیلی چیزا رو از دست دادم.»
منبع: روزنامه جوان
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی